دریافت کد صفحه ورودی
تابستان 89 - ♫جیغ بنفش در ساعت 25♫
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
♫جیغ بنفش در ساعت 25♫
وبلاگم یه موضوع خاص نداره.درستش کردم برای دل نوشته هام .برای سرگرمیم.برای ارتباط با دوستام. 
صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | قالب وبلاگ | Feed
درباره وب

یکی مثل بقیه ی آدما. چه فرقی میکه کی باشیم؟ مهم اینه هرکی هستیم آدم باشیم
لینک دوستان
قالب وبلاگ
دیار عاشقان
EMOZIONANTE
دلنوشته های قاصدک
در انتظار آفتاب
عاشق آسمونی
پایگاه امام جعفر صادق شهیدیه
دل نوشته ها
**دختر بهار**
اگه باحالی بیاتو
برادرم ... جایت همیشه سبز خواهد ماند
خورشید تابنده عشق
خانواده ی خانه
نوشتار
(( همیشه با تو ))
هر چی که بخوای
لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی)
قیدار شهر جد پیامبراسلام
میراب نوشت
ترنم یاس
کانون فرهنگی شهدای شهریار
دل نوشته های من
کوچ بلاگ -وبلاگ کوچ نهارجان یاکوچ خراشاد-درپارسی بلاگ
امام علی(علیه السلام)
بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست
هیچ و پوچ
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
مهربانترین
شین مثل شعور
ولی امر مسلمین جهان امام مطلق سید علی س
بسم الله العلی العظیم
upturn یعنی تغییر مطلوب
من وآینده من
فرزانگان امیدوار
عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال
زندگی بی ترانه...
###@جزین@###
ایران ابرقدرت فاتح
دلتنگ...
خداجونم
همنشین
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
آخرالزمان و منتظران ظهور
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
لیلای بی مجنون
قاصدک
سرباز ولایت
عشق سرخ من
اظهر من الشمس
هشتمین ستاره
بچه های اوتیسم خوزستان/ khozestan Autism childern
جاده صدایم کن...
ان سالهای دوست داشتنی
PARSTIN ... MUSIC
رایان چوب
علی اصغربامری
(✿◠‿◠) kolbehf1.ir .•°*
نظرمن
افســـــــــــونگــــر
anti-mason
زیباترین اشعار عاشقانه معاصر
hamidsportcars
پنجره ای رو به خاموشی
*پرواز روح*
هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir )
...اکسیژن مسموم
غفلت
سایه
گل نیلوفر
سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید
چم مهر
● بندیر ●
سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Darab University
افطار
خورشید پنهان
مدیریت MIS
شقایقهای کالپوش
آتش عشق
مهندس محی الدین اله دادی
چند لقمه حرف حساب
شهید علی پور
بچه مرشد!
سکوت ابدی
سلطان قلبها
کوی عشاق
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
کلبه بصیرت
TOWER SIAH POOSH
بلوچستان
★رنگـــین کمـــون★
دانلود آهنگ
هم نفس
صندلی داغ پارسی بلاگ
وب نوشته مهدی میانجی
حسن آباد جرقویه
داروخانه دکتر سلیمی
««««« شب های تهران »»»»»
تووهمات یه دیوونه
هه هه هه.....
اسپایکا
► o▌ استان قدس ▌ o ◄
حنا، دختری با مقنعه
مرکز خدمات مشاوره ای طلوع زندگی
پرپر
اتاق دلتنگی
علی داودی
مهر بر لب زده
حرف هایی از زبان منطق و احساس
جادوی زندگی
دریچه ی خیال من
نشریه حضور
نغمه ی عاشقی
هنر و ادبیات
یگان امُل های مُدرنیسم نشده...امُلیسم
MATIN 3DA
رقص خون
● رایحه ●
رنگین کمان
سرچشمه : سرچشمه همه خوبیها مهدی (عج) است
همه چیز آماده دانلود . . . دانلود رایگان بازی و نرم افزار
منجی بشر
پژواک
د نیا ی مجازی
مشاور
مریم و مطهره
ماییم و نوای بی نوایی
چشمـــه ســـار رحمــت
سرزمین مِه وخورشید (خورشید گام سبز)
بی سر و سامان
شب و تنهایی عشق
red rose
عکس های زیبا
به خوبی فکر کن
آقاشیر
بازی موبایل،بازی جاوا،بازی سیمبین،دانلود بازی موبایل های جدید
اتشنشانی بنادر کشور
امامزاده میر عبداله بزن آباد
بـــــاغ آرزوهــــا = Garden of Dreams
** love sister **
برترین لحظه ها
♥ ♥ ♥ عشق در کائنات ☺
سروش دل
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
آوای قلبها...
وبلاگ روستای فریازان ...تویسرکان...همدان faryazan
طب اورژانس دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
ساعت یک و نیم آن روز
خلوت من
بی تو ...
نمایندگی دوربین های مداربسته
سفیر دوستی
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
سایت گوناگون دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
درمسیرباران هوالمعین
تنهایی......!!!!!!
زیر آسمان شب
شادیهای کوچک یک خانم خونه دار
یادداشتها و برداشتها
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
شباهنگ
جـــیرفـــت زیـبا
عشق مشعلدار
کودکانه
شهرمقدس کاخک
جاده خاطره ها
ایوون رویا
farzad almasi
هستی تنهاااااا.....
معیار عدل
یه دلتنگی-یه دلنوشته-یه عکس-یه عاشق
ققنوس...
رضویّون - دانش آموختگان دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهد
بیصدا ترازسکوت...
دیوانه
xXx رنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ xXx
.: شهر عشق :.
زنده باد جوان ایرانی
تراوشات یک ذهن زیبا
چیز با حال
سردار بی سنگر
پیامنمای جامع
مهاجران
اردبیل بهشتی پنهان
خــــود نــــــوشـــتـــه هـــای یـــک طـــلبـــه
پرنسس زیبایی
بوی سیب
@@@این نیزبگذرد@@@
هفت آسمان
یاربسیجی
طریق یار
فرق بین عشق و دوست داشتن
...::بست-70..:: بهترین های روز
دل تنها
ریحانه
Har Chi Delet Mikhad
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
باران انتظار
حق وباطل تیغی دولبه
کارشناس مدیریت دولتی
جــــــــــــــــوک نـــــــت
خوش آمدید
دنیای کامپیوتر و شبکه
$$$$دوست$$$$
عکس های عاشقانه
tabasom
منتظر مفرد مذکر غایب
شیخا
همدلی از همزبونی بهتره ...
آزاد
مهاجر
داریوش آریا
سالار
فقط عاشق ها وارید شوند.................منامن
مطالب دید نی
مطالب جالب
منطقه آزاد
سیاوش پوراُرمَزد
همسردوم
محمدمبین احسانی نیا
عشق گمشده
صورت و سیرت انسان در قرآن
ستاره سهیل
گدایی ِ در ِ جانان به سلطنت مفروش
اتمام نعمت واکمال دین یعنی شیعه بودن
سراب
کلمه
یادیاران یادباد
*bad boy*
پیام رهایی
زمزمه های تنهایی من
دریای آبی
غزل عشق
یاد نیما
آوای من
پارسی نامه
نمکستان
*آوای دوستی.....*
روستای زیارتی وسیاحتی آبینه(آبنیه)باخرز
دوچرخه
جوجولی
مشاوره - روانشناسی
شناخت
زندگی رسم خوشایندیست
تنهاتر از سکوت
سفری به روستای زیارتی سیاحتی سورک
راهیان سرزمین نور
حرف های تنهایی
بچه های خدایی
مرام و معرفت
خوش آمدید
The best of the best
درس های زندگی
دوست دارم خوب باشم
رایحه ظهور به مشام می رسد! از کجاست؟
کمی درنگ بایدم ...
من.تو.خدا
reza asghari
شبستان
دل شکســــته
عشقی به پاکیه عشق شیرین و آبتین
►▌ علوم و معارف اسلامی ▌ ◄
دنیای پیچیده ی امروز
برادران شهید هاشمی
پایگاه خبری تحلیلی دریچه
یامهدی
به‌دونه
تنها هنر
دل نوشته
صوفی نامه
har an che az del barayad
سعادت نامه
آدمکها
فطرس
امپراتور
دانلود مقاله ، پایان نامه ، طرحهای توجیهی ، نمونه سوال ، پروژه
صدای پای زندگی
کلبه تنهایی
اسطوره عشق مادر
همه چی از همه جا
.:: دلنوشته های یک فروند چریک ::.
نور
جدید ترین های روز دنیا - عکس - شعر
روشن تر از خاموشی
انرژی سبز ارومیه
دانلود منابع ارشد و دکترای مدیریت
S&N 0511
ره پیشه ی عشق
الهگان: مرجع طراحی گرافیک
زندگی شیرین
جرانوش
سلامتی و فرج امام زمان صلوات
شهریار کوچه ها
باران بهانه بود تا زیر چتر تو تا انتهای کوچه بیایم...!!
ترانه ی زندگیم (Loyal)
داستان زندگی ایدال
توشه آخرت
ღ♥ღحرف دلღ♥ღ
قالب وبلاگ باران
برچسب‌ها وب
اس ام اس های خفن (29)
پیام مدیر (1)
تولد....کیک...تبریک (1)
خداحافظ.بعد نوشته.عشق.شعر .شعر عاشقانه.عکس .عکس عاشقانه.لوس نوشت (1)
فاطی : منظور همون فاطمه (1)
قشنگ...دوست عزیز...آشغال...دوست دارم...عاشقانه (1)
کره خر...طنز ه باحال...گفتگوی کره خر با پدرش؛پدره با ادب و با هن (1)
کاره خدا لنگه نداره جهان رو نه بدونه خانوما و نه بدونه آقایون می (1)
لینک های مفید
ارسال اس ام اس انبوه | شارژ مستقیم ایرانسل
سیلیکون افزایش دهنده قد | چت
خرید پستی ریمل | دکوراسیون داخلی منزل
زناشویی | عینک دید در شب مخصوص رانندگی
چت | کیف پول آلوما والت
ای دادددددددددد اینم از کارایه بانکیمون
تاریخ : پنج شنبه 89/6/4 | 2:36 عصر | نویسنده : سیـــــــــــــــما♫♥

سلوووووووووووووووووووووم من دوباره آپولیدم  اولش میخوام واستون یه شعر بزارم (( از اون پند آموزاستااااااااااااااااااااااااااااااا))

1کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد

                                           کسی مرا به میهمانی گنجشکک ها نخواهد برد

              پرواز را به خاطر بسپار که پرنده مردنی ست

خب این یه شعره کوتاه پند آموز ...

این شعر میخواد بهت بگه که : شما آقای محترم ....شما خانوم خانوما برو پرواز کردن یاد بگیر که اگه یه دفه داشتی با هواپیما میرفتی مسافرت و اون هواپیما سقوط کرد تو پرواز کردن بلد باشی که حداقل خودتو نجات بدی

2شاعر از کوچه ی مهتاب گذشت لیک شعری نسرود

                                                  نه که عاشق نبود ، نه که دلداده نبود

چند سالی بود که دگر ، کوچه ی مهتاب خیابان شده بود

این یکی هم میخواد بهت بگه که : مثلا قدره کوچتونو بدون پس فردا که خیابون شد افسوسشو نخوری

                          خب بسه دیگه واسه امروز خیلی پندگرفتید ..

                        

خب حالا یه خاطره واستون تعریف کنم :

   امروز صبح با الی دوستم رفته بودیم بانک...ساعته 9 از خونه رفتیم بیرون.رسیدیم بانک نوبت گرفتیم نوبته ما شماره ی 13076 بود ...35 نفر هم مونده بود تا نوبتمون بشه الی گفت بیا بریم یه دور بزنیم تا نوبتمون بشه بر میگردیم.خلاصه ما به حرف این الی گوش کردیم ((ای کاش که نمیکردیم)) ... رفتیم تو خیابون یهووووووووووویی دیدیم اون طرفه خیابون شلوغ شده ههههههه دعوا شده بود ما هم که عشقه دعوا ...رفتیم اون طرفه خیابون دیدیم 3 تا دختر با 4 تا پسره دعوا افتادن خفن ... دخترا با کیفشون میکوبیدن تو سره دوتا از اون پسرا من مونده بودم این پسره عجب جون سختی بود... اون سگک کیفه دختره اگه یه بار به سره من میخورد همونجا غش میکردم ... بعد یهویی پلیسا ریختن اونجا  اونا رو جمشون کردن ما هم عبصانی شدیم   آخه یه سوژه خنده رو از دست داده بودیم ... به الی گفتم حالا کجا بریم ؟ که یهووووووووووووووووووووووووووووووو 3 تا از دوستامونو دیدیم ... اینا هم اومده بودن الافی  ما هم که بیکار بودیم با هم رفتیم تو بازارچه ... یه مغازه لوازم آرایشی رو گیر آوردیم پریدیم توش یه دختره تو اون مغازه کار میکنه از اون دختر پرروهااااااااااااااا تازه بد اخلاق هم هست... یه دفه من بهش گفته بودم قیافه شما چقدر آشناست گفت : نخیر قیافه تو الا واسم آشنا نیست کارتو بگووووووما هم گفتیم بریم حالشو جا بیاریم ....... رفتیم تو اول مهدیه گفت : خانوم یه پنکک برژوا  و یه  ریمل  برژوا واسم بیاریداین دختره رفت آورد واسش ....بعد عاطفه  گفت : به منم یه پنکک برژوا بدید ....دوباره دختره رفت آورد ..... بعد منم همینو گفتم ....وقتی پنکک آورد زهه هم گفت منم میخوام ...... رفت آورد این بار که الی گفت منم میخوام......... چشمتون روزه بد نبینه   دخرته شروع کرد به غر غر کردن که : مگه مسخرتونم ؟ نمی تونید یه دفه همتون با هم بگید ؟ و از این حرفا.... بعدشم ما هم مثلا بهمون بر خورد گفتیم خانوم اصلا نمیخوایم اه دختررو میگی/داشت آتیش میگرفت فک کنم دلش میخواست مارو با یه تفنگ بکشه... گفت : بی شعورا  برید بیرون....

بعدشم ما کلی خندیدیمآخه دختره اصلا با مشتریا برخورده مناسبی نداره...... بعد از اونم رفتیم تو پاساژ کلی دور زدیم ...اونقدر که دیگه داشتیم از حال میرفتیم تو راه یه روزنامه هم خریدیم ...دیگه از اون3تا دوستامون خدافظی کردیم و میخواستیم برگردیم خونه یه یهووووووووووووووووووو یادم اومد تو بانک نوبت برداشته بودیم  سریع رفتیم تو بانک به تابلوء اعلامه شماره هایه نوبت نیگاه کردیم  ای داددددددددددددددددددددددددددددددددد نوبتمون گذشته بود .. تابلو اعلام کرد  شماره 13080 به باجه ی 13 ...

 بیا اینم از کاره بانکیه امروزه ما ...حالا تا شنبه باید صبر کنم بعدشم 3 ساعت تو نوبت وای ایستم ... مامانم هی بهم میگه این کارارو نکنین ...ملت رو سرکار نزاریناااااااااااااااااا ما هی تو گوشمون نمیره

                                    




نظر
شعر آوردم واستون ، پند آموز دی:
تاریخ : شنبه 89/5/30 | 3:11 عصر | نویسنده : سیـــــــــــــــما♫♥

سلامی دوباره به دوستایه مهربونم ....ممنونم بابت نظراتتون توی آپ قبلی(کوروش کبیر در ایران 1389) ... امیدوارم بتونم جبران کنم .یه شعره شوخی هم آوردم جالبه بخونیدش

اول اینکه یه شعره کوتاهی نظره منو به خودش جلب کرد .مینویسم به امیده اینکه نظر شما رو هم به خودش جلب کنه

همه روز روزه بودن       همه شب نماز کردن        همه سال حج نمودن

سفر حجاز کردن         شب جمعه ها نخفتن       به خدای راز گفتن

 به خدا که هیچکدام را ، ثمر آنقدر نباشد که روی نا امیدی دره بسته باز کردن 

خب اینم از شعر .خوشتون اومد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دوم اینکه یه شعره دیگه ایی واستون آوردم  پند آموز اگه می بینید من خودم انقدر عاقلم بخاطره همین شعرا هست دیگه  همه به من میگن سیما تو این همه عقل و از کجا آوردی ؟ نمی دونن که من این اشعاره پند آموزو میخونم و امّا شعر :

مادر پیر مرا نکته ایی زیبا گفت /  از بده دنیا گفت / گفت طاووس مشو که به عیبت خیزند /  اگر شوی شعله ی شمع، زیر پایت خیزند /  گفت : پروانه مشو که به سرگردانی ، لای انگشته کتاب سالها میمانی /  نه زمین باش نه خاک /  که تورا خار کنن  /  وانگهی ذهن تورا /  پر ز مردار کنند /  آسمان باش که خلق به نگاهت بِخِرَد /  وز پی دیدن تو سر به بالا ببرد

خوب بید ؟؟؟؟؟؟؟؟

                

اینم یه شعر واسه شوخی :

ای دوست ، به جهنم که مرا دوست ندار

                               از دوریه تو من نکنم گریه و زاری

              اگه بعد از من یاری بگیری

                                             الهی تب کنی فرداش بمیری

             الهی سردرد و عریون بگیری

                                             تب مالت و فشاره خون بگیری

            اگه بردی از اینها جونه سالم

                                             الهی درده بی درمون بگیری

                  ...... تقدیم به کسی که بیشتر از جانم دوستش دارم .........

 

سوم اینکه :  باهات میام نفس نفس ....تو آسمون توی قفس

           از اولش تا آخرش : دوست دارم همینو بس

 

 

                 تا آپه بعدی بدورد

 




نظر
کوروش در ایران 1389
تاریخ : سه شنبه 89/5/26 | 12:28 صبح | نویسنده : سیـــــــــــــــما♫♥

دوست عزیزمون آقا بهروز خواستند که این مطلب رو توی وبلاگم بزارم ....  از ایشون بابته مطلبه زیباشون تشکر میکنم... آقا و خانمی که ایرانی هستی این مطلب رو بخون و بدون که از کجا اومدی و از نسله کی هستی
قلب کوروش شکست و فرشته گریست!
روزی کوروش در حال نیایش با خدا گفت:خدایا به عنوان کسی که عمری پربار داشته و جز خدمت به بشر هیچ نکرده از تو خواهشی دارم.آیا میتوانم آن را مطرح کنم؟خدا گفت:البته!

_از تو میخواهم یک روز،فقط یک روز به من فرصتی دهی تا ایران امروز را بررسی کنم.سوگند میخورم که پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم.

_چرا چنین چیزی را میخواهی؟به جز این هرچه بخواهی برآورده میکنم، اما این را نخواه.

_خواهش میکنم.آرزو دارم در سرزمین پهناورم گردش کنم و از نتیجه ی سالها نیکی و عدالت گستری لذت ببرم.اگر چنین کنی بسیار سپاسگذار خواهم بود و اگر نه،باز هم تو را سپاس فراوان می گویم.

خداوند یکی از ملائک خود را برای همراهی با کوروش به زمین فرستاد و کوروش را با کالبدی،از پاسارگاد بیرون کشید.فرشته در کنار کوروش قرار گرفت.کوروش گفت: ((عجب!اینجا چقدر مرطوب است!)) و فرشته تاسف خورد.

_میتوانی مرا بین مردم ببری؟میخواهم بدانم نوادگان عزیزم چقدر به یاد من هستند.

و فرشته چنین کرد.کوروش برای اینکار ذوق و شوق بسیاری داشت اما به زودی ناامیدی جای این شوق را گرفت.به جز عده ی اندکی،کسی به یاد او نبود .کوروش بسیار غمگین شد اما گفت:اشکالی ندارد.خوب آنها سرگرم کارهای روزمره ی خودشان هستند.فرشته تاسف خورد.

در راه میشنید که مردم چگونه یکدیگر را صدا میزنند:عبدالله!قاسم!...

_هرگز پیش از این چنین نام هایی نشنیده بودم!!!

فرشته گفت:این اسامی عربی هستند و پس از هجوم اعراب به ایران مرسوم شدند.

_اعراب؟!!!

_بله.تو آنها را نمیشناسی.آخر آن موقع که تو بر سرزمین متمدن و پهناور ایران حکومت میکردی،و حتی چندین قرن پس از آن،آنها از اقوام کاملا وحشی بودند.

کوروش برافروخت: یعنی میگویی وحشی ها به میهنم هجوم آورده و آن را تصرف کردند؟!پس پادشاهان چه میکردند؟!!!

فرشته بسیار تاسف خورد.

سکوت مرگباری بین آنها حاکم شده بود.بعد از مدتی کوروش گفت:تو می دانی که من جز ایزد یکتا را نمی پرستیدم.مردم من اکنون پیرو آیینی الهی هستند؟

_در ظاهر بله!

کوروش خوشحال شد: خدای را سپاس! چه آیینی؟

_اسلام

_چگونه آیینی است؟

_نیک است

وکوروش بسیار شاد شد. اما بعد از چندین ساعت معنی در ظاهر بله را فهمید و فهمید که بت های زیادی بر قلبهای مردم حکومت می کند.

_نقشه فتوحات ایران را به من نشان می دهی؟ می خواهم بدانم میهنم چقدر وسیع شده.

وفرشته چنین کرد.

_همین؟!!!

کوروش باورش نمی شد. با نا باوری به نقشه می نگریست.

_پس بقیه اش کجاست؟ چرا این سرزمین از غرب و شرق و شمال و جنوب کوچک شده است؟!!!

و فرشته بسیار زیاد تاسف خورد.

_خیلی دلم گرفت ، هرگز انتظار چنین وضعی را نداشتم. میخواهم سفر کوتاهی به آنسوی مرزها داشته باشم و بگویم ایران من چه بوده شاید این سفر دردم را تسکین دهد.

فرشته چنین کرد، تازه به مقصد رسیده بودند که با مردی هم کلام شدند.پس از چند دقیقه مرد از کوروش پرسید:راستی شما از کجا می آیید؟ کوروش با لبخندی مغرورانه سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت:

ایران!

لبخند مرد ناگهان محو شد و گفت : اوه خدای من، او یک تروریست متحجّر است!

عکس العمل آن مرد ابدا آن چیزی نبود که کوروش انتظار داشت. قلب کوروش شکست.

_مرا به آرامگاهم باز گردان.

فرشته بغض کرده بود: اما هنوز خیلی چیزها را نشانت نداده ام، وضعیت اقتصادی، فساد، پایمال کردن حقوق ...

کوروش رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا مرا ببخش که بیهوده بر خواسته ام پافشاری کردم، کاش همچنان در خواب و بی خبری به سر می بردم.

و فرشته گریست.
***************

کوروش عاشق صلح بود صلحی که فکر کردن بهش لذت بخش ...امااگر حمله ور می شد اونوقت از قدرتش لذت می بردی

 رد ضمن دوستانه گلم پیشنهاد میکنم یه سری هم به وبلاگه دوسته عزیزمون آقا هادی هم بزنید

http://zatigraphic.parsiblog.com/ واقعا ممنونم ازتون


نظر
عشقه دوتا خط موازی
تاریخ : دوشنبه 89/5/25 | 9:7 عصر | نویسنده : سیـــــــــــــــما♫♥

سلام دوستای گل و گلابم ...

امروز توی پیام رسان یکی از دوستان یه فید از عشق دوتا خط موازی زد یاده این شعر افتادم :

اینم اون شعری که به منتظر المهدی عزیز قولشو داده بودم :

من و تو مثل دوتا خط میمونیم           که توی دفتر مشق اسیر شدیم

نرسیدیم به هم و آخرشم               تو همون دفتره کهنه پیر شدیم

بی هم و کناره هم روزا گذشت        دستایه من نرسید به دسته تو

می دونم که ما به هم نمیرسیم       حتی با شکسته تو ، شکسته من

ما بهم نمیرسیم آخره بازی همینه      آخره عشقه دوتا خط موازی همینه

اگه من بشکنم و تو بی خیال             بگذری از من و تنهام بذاری

اگه با تمومه این خاطره ها                تو همون دفتره مشق جام بذاری

بعده اون دیگه نه من ماله منه            نه تو تکیه گاه این شکسته ایی

بیا عاشق بمونیم کناره هم                نگو از این نرسیدن خسته ایی

ما بهم نمیرسیم آخره بازی همینه        آخره عشقه دوتا خط موازی همینه

                         *****************************

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن ، با مردم بی درد ندانی که چه درد است 




نظر
....
تاریخ : یکشنبه 89/5/24 | 1:5 صبح | نویسنده : سیـــــــــــــــما♫♥

این شعر رو یکی از دوستان قدیمی برام فرستادن که توی وبلاگم بزارمش. من از ایشون بابته همه چی عذر خواهیی میکنم

 

روزگاریست همه عرض بدن می خواهند

مه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند

دیوهستند ولی مثل پری می پوشند
گرگهایی که لباس پدری می پوشند

انچه دیدند به مقیاس نظر میسنجند
عشقها را همه با دورکمر میسنجند

خب طبیعی ست که یک روزه به پایان برسد
عشقهایی که سر پیچ خیابان برسد

صبح یک روز من از پیش شما خواهم رفت
بی خبر با دل درویش خودم خواهم رفت

میروم تا در میخانه کمی مست کنم
جرعه بالا بزنم انچه نبایست کنم
آنقدر مست که اندوه جهانم برود
استکان روی لبم باشد و جانم برود
برود هر که دلش خواست شکایت بکند
شهر باید به من الکلی عادت بکند




نظر
سرگذشته شاپرک و مرغه اسیر
تاریخ : پنج شنبه 89/5/21 | 11:55 عصر | نویسنده : سیـــــــــــــــما♫♥

سلوووووووووووووووم چطورین؟ مطورین ؟ خوفین ؟ خوشین؟ سلامتین؟ 

نماز روزه هاتون قبول ! ما رو که سره سفره افطارتون فراموش نکردید؟

اومدم آپ کنم. شعری رو که خواننده ی محبوبه خیلی ها سیاوش قمیشی اونو تو ترانش خونده و منم خیلی خیلی زیاد دوسش دارم... خیلی قدیمیه ولی در عین حال خیلی هم قشنگه.

                           سرگذشت شاپرک و مرغه اسیر

زیر این طاق کبود ، یکی بود یکی نبود

 مرغ عشقی خسته بود که دلش شکسته بود

اون اسیره یک قفس شب و روزش بی نفس

 همه ی آرزو هاش پر کشیده بود و بس

تا یه روز یه شاپرک ، نگاشو گوشه ایی دوخت

چشش افتاد به قفس ، دل اون بد جوری سوخت

زود پرید روی درخت تو قفس سرک کشید

تو چشه مرغه اسیر غم دلتنگی رو دید

دیگه طاقت نیاورد ، رفت توی قفس نشست

تاکه از حرفای مرغ ، شاپرک دلش شکست

شاپرک گفت که : بیا تا باهم پر بکشیم

بریم تا اون بالاهااااااا سواره ابرا بشیم

یه دفه مرغه اسیر نگاهش بهاری شد

بارون از برق چشاش روی گونش جاری شد

شاپرک دلش گرفت وقتی اشکه اونو دید

با خودش یه عهدی بست ، نفسه سردی کشید

دیگه بعد از اون ، قفس رنگه طلایینداشت

توی دوستی ، شاپرک ذره ایی کم نمی ذاشت

تا یه روز یه باده سرد میون قفس وزید

آسمون سرخابی شد ، سوزه برف از راه رسید

شاپرک یخ زد و یخ ، مرد و موندگار نشد

چشاشو رو هم گذاشت ، دیگه اون بیدار نشد

مرغ عشق شاپرکو به دست خدا سپرد

نگاهش به آسمون ، تا که دق کردش و مرد...

                 ***************************

من که خیلی خوشم اومد از این شعرش امیدوارم شما هم خوشتون بیاد

 

 




نظر
شهر الرمضان
تاریخ : چهارشنبه 89/5/20 | 10:57 عصر | نویسنده : سیـــــــــــــــما♫♥

سلام به دوستای گلم .... ان شالله که خوب هستید ؟

امشب اولین شبیه که در ساله جدید واسه سحری از خواب بیدار میشیم... فردا قراره روزه بگیرم... از همه ی دوستانی که قراره روزه بگیرن التماس دعا دارم

در میکده گشودند، خدایا مپسند، که درین بزم و طرب ، ما سوی تقوا نرویم

شهر الرمضان الذی انزل فیه القران




نظر
به به عجب صفایی
تاریخ : جمعه 89/5/8 | 3:58 عصر | نویسنده : سیـــــــــــــــما♫♥

سلوووووووووووووووووم دوس جون جونیام

(به دستوره افروز جونم دوباره آپولیدم)

چه خبر از تابستونتون؟ خوش میگذره؟ به نظر من اگه هوا یه کوچولو خنک تر بود که بیشترم خوش میگذشت....مگه نه؟تا بحال فکر میکردم که فقط اینجا هوا گرمه ولی توی این مسافرته چند روزه فهمیدم که نه انگار این گرما همه جایی هست.

گفتم مسافرت. جایه شما خالی رفته بودیم کرمانشاه... یه اردویه 5 روزه بود از طرف راهیان نور آموزش و پرورش.. من هیچ وقت با این جور جاها اردو نمی رفتم ولی از اونجایی که خیلی دوس داشتم با کردا از نزدیک برخورد داشته باشم و اونجاها رو ببینم تصمیم گرفتیم با دوستم بریم... با اینکه راه طولانی بود ولی چون با دوستام بودیم مسافت زیاد نتونست مارو خسته کنه...تو راه پدر کاروان و مسئول کاروان رو در آوردیم،همین که سواره اتوبوس میشدیم بزن و برقصمون شروع میشدخانم حسن بیکی که مسئول گروه ما بود آخرا دیگه داشت گریه می افتاد میگفت : بابا نا سلامتی این ارودی راهیان نور هست کاری نکنید که بار آخرمون باشه که شما رو میاریم...ولی کو گوشه شنوا؟... هی میگفت زهرا پرده اتوبوس رو بکش که از بیرون کسی نبینه شما چیکار میکنید... الهه شالتو بکش جلوتر... مینا داد نزن... سیما ترانه های غیر مجاز نخون... مینو حاج آقا اینجاس حجابتو رعایت کن...خلاصه تا اونجا پدر ما رو در آورد ماهم پدر اونو ....خوبش کردیم

اول از همه رفتیم کوه بیستون.خدایی عجب کوهی بود ... دم فرهاد گرم  ولی سریع مارو برگردوندن گفتن دیر شده باید بریم واسه همینم نتونستیم قشنگ همه جارو ببینیم(اگه کسی عکس قشنگ از اونجا داره واسم بفرسته بی زحمت .آخه من عاشق تاریخ و جاهای تاریخی و باستانی میباشم)....

بعد رفتیم خوابگاه... صبحش گفتن میخوایم بریم مناطق جنگی اول عصبانی شدیم گفتیم بریم جاهای دیدنیش بابا...ولی وقتی رفتیم اونجا رو دیدیم من خودم شخصا نظرم عوض شد و خیلی چیزایی رو که بهشون اعتقاد نداشتم اعتقاد پیدا کردم...اول رفتیم قصر شیرین عملیات ثار الله.بعد رفتیم گیلان غرب ،عملیات مطلع الفجر ...از اونجا هم منطقه ی باری دراز ... من که هیچ وقت این جور جاها رو دوس نداشتم ولی اونجا واسم خیلی جذاب شده بود ... خیلی چیزا یاد گرفتم

فرداش هم رفتیم بازار پاوه ...اونجا هم خوب بود ولی خیلی کوچیک بود. از اونجا رفتیم تو یه رستوران ناهار خوردیم و بعدشم حرکت به سوی تاق بستان(درست نوشتم؟)

به به چه جای قشنگی بود من قبلا هم گفته بودم عاشق جاهای تاریخی هستم...اونجا هم بهم خیلی خوش گذشت...تازه یه شیطونی هایی هم کردیم که نمی شه بگم(فکر بد نکنیدااااااااااااااااااااا)

اینا فقط خلاصه ایی از جاهایی که رفتیم بود همشو نگفتم...

آخر هم  بخاطر اینکه خانم حسن بیکی نذاشت به ما اونجوری که می خواستیم خوش بگذره تصمیم گرفتیم یه ریزه اذیتش کنیم... تو راه برگشتن که حاج آقا تو اتوبوس ما بود (البته از اون حاج آقاهای باحالا نه از این خشکه مذهباااااااا) هی باهاش حرف زدیم هی باهاش حرف زدیم خانم حسن بیکی نگو بمب اتمی که میخواد منفجر بشه بگو فکر کنم دلش میخواست مارو بکشه، هی زیر چشی به ما نگاه میکرد هی اشاره میکرد که یعنی برید سر جاهاتون بشینیدولی همه خودمونو می زدیم به کوچه علی چپ...وقتی حاج آقا از اتوبوس ما پیاده شد که بره یه اتوبوسه دیگه ماهم رفتیم سر جامون نشستیم هیییی الکی بلند بلند خنده های مسخره میکردیم  همه از اون جلو بر میگشتن عقبو نگاه میکردن...دیگه این خانم حسن بیکی اگه کاردش میزدن خونش در نمیومد(حقش بود وقتی الکی گیر میداد بایدم اینکارشو میکردیم)

خلاصه به ما خیلی خوش گذشت ...به الهه جونم گفتم : فقط جای شما بچه های پیام رسان خالی بود تا کلی مسخره بازی دراریم...الهه گفت: بیخیال میخواستی کرمانشاه بترکه؟ خوب شد که ماها نبودیم...جای بچه های باحال پیام رسان واقعا خالی بود




نظر
به به عجب شعری
تاریخ : سه شنبه 89/4/22 | 11:53 عصر | نویسنده : سیـــــــــــــــما♫♥

سلام به دوستای گل و گلاب و میوه ی کمیابم

دوباره آپولیدم(پیشنهاد میکنم حتی اگه الان وقت ندارید این آپ رو سیو کنید و بعدا بخونید

چون به نظر من خیلی خیلی قشنگه...)

امروز میخوام شعری از یکی از شعرای مورد علاقم واستون ببنویسم

البته این شعرش خیلی مشهوره شایدم واستون تکراری باشه . من که خوشم اومد ازش امیدوارم شما

هم خوشتون بیاد .خوب دیگه چون یکم طولانیه صحبتم رو کم می کنم :

دوستان شرحِ پریشانی من گوش کنید

                               داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه ی بی سر و سامانی من گوش کنید

                           گفتگوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟

                           سوختم ،سوختم این راز نگفتن تا کی؟

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم

                          ساکنِ کویِ بتِ عربده گویی بودیم

عقل و دین باخته ، دیوانه ی رویی بودیم

                          خسته ی سلسله ی سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر من و دل بند نبود

                         یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگسِ غمزه زنش این همه بیماری نداشت

                        سنبلِ پرشکنش هیچ گرفتاری نداشت

این همه مشتری و گرمیه بازار نداشت

                       یوسفی بود و هیچ خریدار نداشت

اول آن کس که گرفتار شدش من بودم

                      باعث گرمیه بازار شدش من بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او

                    داد رسوایی من ، شهرتِ زیبایی او

بس که داادم همه جا شرحِ دلارایی او

                    شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد

کی سرِ برگِ منِ بی سر و سامان دارد؟

                               << وحشی بافقی>>




نظر
من اگر بنشینم ، تو اگر بنشینی...
تاریخ : چهارشنبه 89/4/16 | 12:52 صبح | نویسنده : سیـــــــــــــــما♫♥

سلوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووم 

چند وقت پیش داشتم یه رمان میخوندم یکی از شعرای فروغ فرخزاد توش نوشته بود (داستان این رمان بر میگرده به زمان سلطنت رضا شاه و گروهک ها و مجاهدین خلق و ... خیلی هم داستانش قشنگ بود) الان هم شدیدا به اسم اون کتاب احتیاج دارم ولی هرچی فکر میکنم یادم نمیاد چی بود هرکس میدونه اسم اون رمان چی بود خواهشا بهم کمک کنه  . شعری هم که تو اون رمان نوشته بود اینه :

من اگز برخیزم

                   تو اگر برخیزی

                                    همه بر میخیزند

من اگر بنشینم

                  تو اگر بنشینی

                                  چه کسی برخیزد؟چه کسی با دشمن بستیزد؟

 

 




نظر
مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By Pichak :.
آخرین مطالب
...
تابستونه وقت شادی و خنده
روز تولد یعنی آغاز نو شدن دوباره
من میروم ؛ تو بمان
ماجرای امتحان حسابداری میانه ی من
من این سیـــــــــــــمارو دوست ندارمــــــــــــــــــ :(
آخر پاییــــــــــــز است...جوجه هایمان را شمرده ایم؟
شــــــبم،،،، خراب است
حســــــــــــرت
پیوندهای روزانه
دفترهای سبز((الهه جوووووووووووووونم))
رز رد((برن جوووونم))
از صدای سکوت دلم خسته ام
مهرناز جون((عشق و دوستی))
افشین صادقیان((کافه دریا))
یه آدم دوست داشتنی
ارزانفروش ترین فروشگاه اینترنتی
فرهنگستان جوک و اس ام اس
جملات طلایی و مطالب گوناگون
عشق
من همان غریب عاشقم
سعید
همنشین
زاطی گرافیک
دستان خالی
قالب وبلاگ
قالب های پیچک
آرشیو مطالب
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1387
تابستان 1388
پاییز 1388
بهار 89
تابستان 89
بهار 91
زمستان 90
پاییز 90
تابستان 90
بهار 90
زمستان 89
پاییز 89
پاییز 87
لینک های مفید
عینک دید در شب | چت روم فارسی
آگهی رایگان | تبلیغ رایگان
گن سینه اکستریم برا | چت روم
دامپزشکی
آموزشگاه
امکانات وب

آمارگیر

آمارگیر

قالب وبلاگ


بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 328972
دریافت کد صفحه ورودی
طراح قالب : پیچک | Weblog Themes By : Pichak.net

  • بازی آنلاین
  • گارفیلد
  • زیبا مد
  • ناصح
  • mouse code

    کد ماوس